بدون عنوان
سلام دختر عزیزم ببخشید چند روز به وب لاگت سر نزدم سرم خیلی شلوغ بود برایت می نویسم که :
جمعه صبح رفتیم رود هن و به تو خیلی خوش گذشت عجیب بود عاشق بیرون بودی و بازی با اسکوتر و برعکس من رو سر شار کردی از خستگی ولی همین که به تو خوش گذشت خوشحالم .
دیروز وقتی عروسکت رو بقل کرده بودی ازت فیلمبردار ی کردم و وقتی بهت می گفتم بوسش کن ، موهاشو شونه کن بهش شیر بده تو این کارها با شیرینی تمام انجام می داد یخیلی قشنگ بود .
خیلی بهونه گیر شدی دائم می گی باید تو بقل من باشی و با هم بازی کنیم .
خیلی خوب غذا نمی خوری و می دونم و بهت حق میدم چون به خاطر مروایدهای سفیدت که لثه هایت دارن منفجر می شوند ولی هنوز سر باز نکردن .
دیروز با بابایی و خاله الهام رفتیم بازار از کوچه مروی تا مترو رو خودت پیاده اومدی و خیلی زیبا بود و همه و همه محو تو بودند مخصوصا آقایون و تو مترو هم همه اینقدر باهایت صحبت کردند و تو خندیدی که نفهیمیدیم کی رسیدیم بعد از اینکه از مترو پیاده شدیم ناخنم کشید روی صورتت و خیلی ناراحت شدم و تو هم بیکار نشستی و حسابی گریه کرد ی عزیز دلم هر روز با روز قبلت فرق میکنی و هر لحظه بزرگتر می شی و این رشد جسمس و عقلی تو منو خوشحال می کنه . هر روز چیز تازه یاد می گیری راستی عاشق این هستی که با سه چرخه ات بریم بیرون و حتی اگر 1 ساعت طول بکشه کوچکترین اعتراضی نمی کنی
اینقد ریادم بود باز اگر چیز جدید یادم اومد برایت می نویسم دوستت دارم مادر هلا