کتاب خواندن نیمه شب
دخترم سلام
برایت بگم از کارهایت دیشب ساعت 12:30 نیمه شب وقتی همه جا را تاریک کرده بودیم برای خواب و رفتی و کتاب ( می می نی ) را آوردی وقتی میگفتم تو هم مثل می می نی بخند خیل یقشنگ می خندیدی و وقتی میگفتم گریه می کنه دستها تو می گذاشتی روی گوش هایت به جای اینکه دستها تو بگذاری رو چشمهایت تازه دیشب با بابایی آب (پای مرغ و خود پای مرغ) را خوردی حتی از سوپ ماهیچه ای که برایت درست کرده بود اونو بیشتر دوست داشتی خیلی بلایی ، وقتی آب می خوری دندانت می خوره به استکان و صدا می ده که خیلی خوشت می یاد البته من و بابایی بیشتر لذت می بریم عزیز دلم دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی