عشق من هلاي من
دخترم سلام
خيلي سخته بعد از 16 روز كه سه نفري با هم بوديم باز هم سر كار رفتن خيلي براي تو نگرانم كه امروز تو خونه وقتي از خواب بيدار مي شي اشك
امروز باز هم كار شروع شد و اميدوارم همه سال خوبي داشته باشند و بهترين و زيباترين آرزوها را براي تو همراه گل نازي كه ديروز به قول خودت نازيشون مي كردي بهت هديه مي دم
ديروز رفته بوديم رودهن و به تو از همه بيشتر خوش گذشت 2 شب پيش ساعت 3 خوابيدي و حسابي بازي كردي و شب خوبي داشتيم و به منو بابايي هم خوش گذشت و فردا يعني 13/1/91 هم روز خوبي بود و با هم رفتيم مورچه ها را ديديم و تو بهشون مي گفتي انت و با هم حسابي قدم زديم و رقصيدي و شاد بودي تا اينكه ظهر بدون اينكه نهار بخوري خوابيدي و من تا به حال تو رو اينقدر خواب آلو نديده بودم و وقتي گذاشتمت روي تخت برگشتم ديدم خوابت برده و در راه برگشت تا تهران با هم صحبت كرديم و عزيز مامان همه حرف ها و را به راحتي مي گي
حروفي رو كه نمي توني تلفظ كني : خ كه مي شود ه (خوابيده : حوابيده )
خال : آك
خاله : آكه
هلا :آدا
به كلاه مي گي : hat يا همون هتم
كفشم : دبشم
بغلم : بم
ماماني روزي كه رفته بوديم سرزمين عجايب وقتي كه وارد شديم مدهوش بودي و از اشتياق مي دوي و يك دفعه رفتي ب بابايي يعني بقل بابايي و صورتت را برايت نقاشي كشيدن و حسابي موش شده بودي همه و همه داشتند نگاهت مي كردن و در كل روز خوبي بود باز هم برايت مي نويسم