هلا هلا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

دختر نازم هلا

هلا اسمشو می نویسه

دختر گلم سلام چند روزی هست که اسمتو خودت بدون اینکه کسی بهت آموزش بده می نویسی  کلاس های موسیقیتو با هر نوع مشکلاتی که هست داری می رد و زمان تمرین واییییییی نگو ! ولی معلمت خانم عرب از شما وهوشت خیلی راضیه خدا راشکر کلاس خلاقیت هم همچنان داری می ری  تو کلاس امروز به خاطر اینکه کمک معلمت کرده بودی 1 دونه شکلات بیشتر گرفتی چند وقت پیش بردیمت ازمایشگاه و متوجه شدیم کمی کم خونی داری خیلی من و بابا نگران شدیم خیلی و الان داری دارو می خوری تا 2 ماه اینده بریم ازمایش . امروز موقع ناهار به من گفتی مامان چرا خدا مامانها رو می بره پیش خدا اگر ما دلمون برای بقلشون بوسشون و ناز کردنشون تنگ بشه چی ؟ و بعدش هم من هم که آماده و ....
17 آذر 1392

اولین غزل حافط رو حفط شدی گلم فردا هم اولین جلسه کلاس موسیقی شماست

سلام گل مامان  فردا 4 ابان اولین جلسه کلاس موسیقی شماست به گفته بابایی من از شما بیشتر استرس دارم  راستی 1  غزل حافظ رو کامل حفظ شدی و الان داری غزل دوم رو یاد می گیری صداتو می زارم تو وبلاگت دختر با هوشم 
3 آبان 1392

به یاد دوسالگی هلا دختر بابا92/6/8

بابایی خیلی دوستت دارم   اندازه آسمونا دیشب وقتی فیلم دو سالگی هاتو میدیدم خیلی دلم به درد اومد . دلم خیلی برای اون موقعه ها تنگ شده  خیلی دوستت دارم  اندازه آسمونا ، بابا  دنیای من برای تو ، تو که نگاهت  به وسعت آسموناست  هلا  یعنی امید زندگی بابا و مامانی ...
7 مهر 1392

هلا و پنگول

دخترم سلام عزیز دل مامان یا به قول خودت ماتی  جمعه 92/6/5 ساعت 3  جز شرکت کننده های برنامه رنگین کمان بودی من و بابا با عشق و اضطراب دیشب رفتیم برایت روسری خریدیم و صبح اماده شدی و رفتیم سازمان صدا و سیما این هم عکسهایت  شیطون بلا خیلی با روسریت ور رفتی و با سفارشات من از طبق 2 اومدی طبقه اول عزیزم  وقتی هم اومدی بیرون سریع به من گفتی مامان خیلی خوش گذشت مرسی که خیلی بهم چسبید و همه ی خستگی هام از بین رفت   در کل روز خوبی بود 
6 مهر 1392